شبی که دلباخته دماوند شدم

به گزارش وبلاگ آموزش شبکه، بام ایران با هیبتی بزرگ و مخروطی شکل، نشسته بر تخت البرز، با دامنه هایی برف گرفته و سنگ های سپید گوگردی پیرامون قله و تنوره های بیرون آمده از اعماق زمین که هنوز به یادگار از آخرین آتشفشانی اش در بیش از هزاران سال پیش، گاز گوگرد از آن متصاعد می گردد.

شبی که دلباخته دماوند شدم

همانند بازدم خرناس دیوی سپید و خفته در دشتی از شقایق ها که اواخر بهار و اوایل تابستان دورادور غول خفته را احاطه نموده است. سراغ ندارم کسی را که شکوه دماوند را از نزدیک دیده باشد و مجذوب عظمتش نشده باشد.

دماوند برای ما ایرانیان فقط یک کوه نیست؛ معبد آرمان ها و آرزوهای اساطیری ماست؛ نماد استواری و پایداری؛ دماوند مأمن سیمرغ است و جایگاهی که فریدون به پشتیبانی کاوه آهنگر و سپاه مردمی اش، ضحاک ماردوش را در آن به بند می کشد.

مناسبت روز ملی دماوند در تقویم ما، فرصتی است برای پاسداشت این میراث طبیعی و ملی و کوشش برای حفظ محیط زیست و دور نگاه داشتنش از آسیب های ناشی از تعرض های مقطعی.

هنر از مهم ترین شیوه های جلب توجه عمومی به اهمیت موضوعات گوناگون در جامعه بشری است و هنر عکاسی، از اثربخش ترین تکنیک ها برای نمایش جلوه های بی نظیر طبیعت.

همواره نقاشان، عکاسان، مستندسازان، شعرا و هنرمندان مختلف کوشیده اند ابعاد گوناگون زیبایی این نگین بی نظیر طبیعت ایران را از جهت آثار و ادبیات توصیف نمایند.

در میان همه اینها آنچه در سال های اخیر از نگاه من متفاوت تر و بی مانندتر بوده است، کوششی است که یک عکاس جوان کوهنورد و خلاق در جهت شناساندن زیبایی بی نظیر دماوند در آثار خود نشان داده است. مجید قُهرودی 33 ساله است و اهل کاشان.

همانند سهراب سپهری در نقاشی هم زبردست است. با آمادگی بدنی فوق العاده، بهره مند از دانش نجوم با استعدادی کم نظیر در عکاسی و دید هنری نسبت به موضوعات طبیعت.

علاقه اش به ورزش و فعالیت پیوسته، به آمادگی بدنی اش یاری نموده و موجب شده در کوهنوردی و دوچرخه سواری از سرآمدان باشد. می گوید اولین شبی که تا سپیده صبح در کنار دامنه های دماوند بود، شیفته عظمت آن شد و از همان موقع آتشی در دلش روشن شد تا برای ثبت فنی ترین و زیباترین جلوه های طبیعت با الهام از آسمان شب را در سال های اخیر بر فراز دامنه و قله دماوند، سخت ترین صعودها به قله دماوند و قلل پیرامونش را برنامه ریزی کند.

در سرمای وحشتناک و در میان تندبادهایی که گاه در ارتفاعات می وزد. با مجید قهرودی درباره این عکس ها و انگیزه ای که در پشت ثبت این نماها وجود دارد به مناسبت 13 تیر، روز ملی دماوند گفت وگو نموده ایم.

وقتی عکس های شما را می بینیم، واضح است پیش زمینه ای قوی در دانش نجوم دارید و در عین حال کوهنورد هم هستید. برایمان بگویید چه شد وارد جهت نجوم و کوهنوردی شدید و این سبک خاص از عکاسی از دماوند را دنبال کردید؟

آغاز ماجرا برای بسیاری از علاقه مندان به نجوم مشترک است. همواره نسبت به آسمان شب کنجکاو بودم. برایم جالب بود حین سفر در جاده اصفهان به کاشان چقدر آسمان شب پرستاره دیده می گردد. از طرفی از کودکی همواره نقاشی را دوست داشتم و مهارت خوبی هم در آن داشتم و در مسابقات مختلف برنده می شدم. تا این که یادم هست حوالی سال 1382 یک آگهی کلاس آموزش نجوم در انجمن نجوم سپهر کاشان را دیدم، با شهریه 3000 تومان. رفتم و ثبت نام کردم. اولین بار که در این انجمن ماه را با تلسکوپ دیدم، حقیقتا شگفت زده و شیفته عظمت و زیبایی ماه شدم. تا این که بعدها در سال 1385 بعد از افتتاح رصدخانه دانشگاه کاشان، بیشتر به این رصدخانه سر می زدم و کم کم با دانش نجوم بیشتر آشنا شدم. سپس با حوزه های دیگر نجوم و بحث ساعت های آفتابی آشنا شدم و با مطالعات بیشتر به مرحله ای رسیدم که توانستم تدریس هم بکنم. همان سال ها در چند دوره از رقابت های نجومی رصدی مثل ماراتن مِسیه و رقابت رصدی عبدالرحمان صوفی شرکت کردم و موفقیت های خوبی در این مسابقات داشتم؛ طوری که سال های بعد در هیأت داوران این رقابت ها حضور داشتم.

به صورت دانشگاهی هیچ وقت نجوم را دنبال نکردید؟

سال 1386 دانشجوی رشته فیزیک در دانشگاه پیغام نور آران و بیدگل شدم و بیشتر به نجوم پرداختم. از حدود سال 1382 دوچرخه سواری را هم آغاز نموده بودم. از بچگی کلا آرام و قرار نداشتم (می خندد). رکاب می زدم و جدی تمرین می کردم. بعدها در اوایل سال 1387 با یاری خانواده دوچرخه بهتری خریدم اما دیدم پیشرفت خاصی نمی کنم. واقعیت این بود که زیرساختی برای پیشرفت ما در کاشان وجود نداشت و هنوز هم وجود ندارد. البته زمانی به دوچرخه سواری به طور جدی پرداختم که از سن قهرمانی خارج شده بودم. همزمان به نجوم هم می پرداختم و با عکاسی نجومی و عکاس های برجسته آسمان شب ایران آشنا شده بودم. کم کم به سمت عکاسی بیشتر متمایل شدم. برادرم یک دوربین دیجیتال سوپر زوم خانگی داشت و با همان کار عکاسی را آغاز کردم.

از عکس های شما در اینستاگرام می بینیم خیلی به فعالیت بدنی، دوچرخه سواری و کوهنوردی علاقه دارید؛ چه شد وارد جهانی عکاسی نجومی شدید که اصولا کاری است که در سکون انجام می گردد و با کمترین حرکات و با صبر زیاد به نتیجه می رسد؟

(سکوت... چند ثانیه فکر می نماید) نمی دانم! واقعا ایده ای ندارم! همه اینها برایم مجذوب کننده بوده و هست. لذت دوچرخه سواری با لذت عکاسی به کلی فرق دارد اما به طور کلی کم کم با تکنیک های عکاسی بیشتر آشنا شدم. به جایی رسیدم که بین عکاسی نجومی و دوچرخه سواری باید یکی را انتخاب می کردم. سال 1389 دوچرخه ام را فروختم و با اندکی اندوخته که از تدریس نجوم پس انداز نموده بودم، اولین دوربین حرفه ای با لنز مناسب را برای عکاسی نجومی تهیه کردم.

یعنی تمام پس اندازت را صرف خرید تجهیزات گران قیمت عکاسی کردی و دوچرخه سواری را کنار گذاشتی؟

آن موقع بله. احساس می کردم جهت پیشرفت در عکاسی نجومی روشن تر است. درحالی که جهت پیشرفت در دوچرخه سواری برایم روشن نبود. زمستان همان سال مقارنه هلال ماه و سیاره زهره در صبحگاه رخ می داد. با همان دوربین عکاسی ام به ثبت آن منظر پرداختم. بعدا عکسم در مسابقه عکاسی دانشگاه امیرکبیر برنده شد و سه سکه بهار آزادی جایزه گرفتم. آن موقع هر سکه حدود 300هزار تومان قیمت داشت (می خندد). سکه ها را فروختم و رفتم این بار با پولش دوچرخه خریدم!

پس باز هم برگشتی به دوچرخه سواری! اما این بار پولش را از عکاسی درآورده بودی؟!

کلا سعی می کردم هم دوچرخه سواری و هم عکاسی نجومی را هدفمند پیش ببرم. درجا نزنم و پیشرفت کنم و کارهای جدیدتری به ویژه در عکاسی نجومی انجام دهم. برای ما که در کاشان هستیم، تنوع سوژه های عکاسی طبیعت و آثار شهری و تاریخی آن قدر زیاد بود که احتیاج نداشتم از کاشان خارج شوم. خیلی وقت ها با دوچرخه به عرصه های طبیعی اطراف کاشان می رفتم و عکاسی می کردم. با همین عکس های کاشان در بسیاری از مسابقات و جشنواره های عکاسی برنده می شدم. همه دوستان عکاسم می گفتند تو حتی از شهر خودت هم بیرون نمی روی و با این عکس ها برنده می شوی! (می خندد)

کوهنوردی کجای قصه شماست؟

سال 1392 بود که یک برنامه دوچرخه سواری داشتیم در دشت ورارو در دامنه های غربی دماوند. آن شب، اولین شبی بود که کنار دماوند سپری می کردم. مجذوب عظمت دماوند شدم. واقعا دلباخته اش شدم! حتی وقتی به کاشان برگشتم، فکرم را کاملا درگیر خودش نموده بود. آن موقع هنوز به قله توچال صعود ننموده بودم و شنیده بودم خیلی ها با دوچرخه تا قله توچال رکاب می زنند. وقتی درباره برنامه های صعود به توچال را در گوگل جست وجو می کردم و می خواندم، متوجه شدم گویا قله دماوند از روی قله توچال دیده می گردد. همان جا این ایده به فکرم رسید که بروم از روی قله توچال در یک زمان مناسب که با نرم افزارهای نجومی و نرم افزار گوگل ارث قابل محاسبه است، از قرص ماه بر فراز قله دماوند عکس بگیرم! اینجا بود که پروژه رکاب زدن تا قله توچال را موقتا کنار گذاشتم و مشغول کار روی این ایده شدم که چطور بتوانم آن عکس را بگیرم. گمان می کنم بهمن سال 95 بود که زمان مناسب برای این عکس مهیا می شد. رفتم که با تله کابین راهی قله توچال شوم اما دیر رسیدم و سرویس دهی تله کابین تعطیل شده بود و این شد که زمان را از دست دادم و با ناراحتی، دست از پا درازتر به کاشان برگشتم.

چقدر بد! قاعدتا باید حداقل یک سال دیگر صبر می کردی تا فرصت مشابهی تکرار گردد. بعد چه کار کردی؟

درست است. به این فکر کردم چطور می توانم عکس مشابهی از طلوع خورشید را بر فراز دماوند از روی قله توچال بگیرم. محاسبه کردم و معلوم شد روز 18 فروردین این اتفاق می افتد؛ اتفاقا روز تولد خودم هم 18 فروردین بود! حسابی انگیزه پیدا کردم که این عکس را بگیرم. همان تاریخ خودم را به قله رساندم و عکس سایه زمین و توچال را آنجا گرفتم. از همان جا قصه ثبت عکس های مختلف با سوژه دماوند و ماه و خورشید و نوار کهکشان و ... در زمان های خاص به سوژه اصلی عکاسی ام تبدیل شد.

چقدر سوژه سختی را انتخاب کردی! چون علاوه بر کوهنوردی باید انبوهی از وسایل عکاسی را هم با خود بالای قله ها ببری و در سوز وحشتناک سرمای شب در این نواحی عکاسی کنی! چرا؟!

این وجه تمایز کارهای من با دیگران است. من دیدم این نوع عکاسی را کسی در ایران اجرا ننموده بود. قله های کوه ها از دیدگاه عکاسان نجومی مخفی مانده بود. تصمیم گرفتم سبک عکس ها را به این سمت بیاورم. ثبت آسمان شب پرستاره بر فراز روستاها و آثار طبیعی و تاریخی بارها اجرا شده بود و دلیلی نداشت روی آن موضوع ها برنامه ریزی کنم. دیگران این عکس ها را می دریافتد.

این روزها شما دقیقا با همین ویژگی، یعنی ثبت این نوع عکس ها بین عکاسان نجومی ایران شناخته می شوی. سخت ترین سوژه را انتخاب کردی. چرا این کار را دوست داشتی؟

راستش همواره به خودم می گویم یک سری چشم مقدارا و پدیده ها وجود دارد که کسی از آنها عکاسی ننموده است. یک نفر باید باشد که از این نماهای بی نظیر عکس بگیرد ... من این کار را می کنم! اگر من این نمای قرص زیبای ماه بر فراز دماوند را ثبت نمی کردم، حیف نبود؟! (می خندد). بعضی ها به من می گویند کم سفر می روم و خیلی عکس نمی گیرم. دلیلش این است که من هر هفته پنج جلسه سر تمرینم برای دوچرخه سواری و حفظ آمادگی بدنی کوهنوردی تا برنامه عکاسی در دماوند را به لحاظ قوای جسمانی بتوانم اجرا کنم. اگر آماده نباشم ممکن است یک بار که برای عکاسی به دماوند می روم، آخرین برنامه ای باشد که اجرا می کنم. لازمه این کار آماده بودن بدن است. در چنین حالتی تنوع عکس هایم به نسبت کم می گردد. چون برنامه های عکاسی در چنین شاخه خاص و باریکی در عکاسی کمتر می گردد. از این رو در تمام طول سال من مشغول تمرین های ورزشی هستم برای حفظ آمادگی جسمانی.

برای دریافت این عکس ها چقدر برنامه ریزی می کنی؟ چقدر طول می کشد و چه کارهایی می کنی؟

خیلی طول نمی کشد. مثلا فرض کنید به ایده عکاسی از ماه بر فراز قله دماوند فکر می کنم. حدود دو سه ساعت محاسباتش طول می کشد. یک تقویم هفتگی دارم که از پاییز پارسال تا آخر تابستان سال جاری همه پدیده های نجومی و سوژه هایی که می خواهم عکاسی کنم را در آن نوشته ام. مثلا پاییز 98، تاریخ 16 خرداد 99 را در تقویمم وارد و بعد آغاز به تمرین کردم. از نیمه اردیبهشت کارهای هماهنگی صعود، آنالیز شرایط هوا و ... را انجام دادم. آنالیز شرایط هوا هر چه به زمان صعود نزدیک می شویم بیشتر می گردد.

تنهایی صعود می کنی؟ یا معمولا همراه داری؟

راستش بیشتر صعودها را می توانم تنهایی اجرا کنم اما اصول کوهنوردی می گوید هرگز نباید تنهایی صعود کرد. معمولا در قالب تیم دو سه نفره صعود می کنیم. نفراتی را همراهم می برم که به مقدار خودم آمادگی بدنی داشته باشند، چون اگر با افرادی برویم که روحیه لازم و آمادگی بدنی را نداشته باشند به راحتی شرایطی پیش می آید که برنامه صعود با مشکل روبرو و لغو می گردد. برای همین من فقط یک نفر، جمال میرزایی را پیدا نموده ام که می تواند پابه پای من بالا بیاید، اخلاق و منش این کار را دارد و مرد فوق العاده عظیم و شریفی است.

در کوهنوردی آیا مربی یا الگوی خاصی داشته ای؟

من دوستان کوهنورد حرفه ای فراوان داشته ام و. دوره های مختلف آموزش کوهنوردی را هم گذرانده ام اما الگوی خاصی نداشته ام. در عکاسی هم همین طور. از دانش و تجربه خیلی ها استفاده نموده ام و آموخته ام. اما به طور خاص کسی استادم نبوده است.

انجام این نوع عکاسی بسیار وقت گیر و هزینه بر است. آیا حامی خاص یا نهاد به خصوصی برای این کار از شما حمایت مالی می نماید؟

خیر، حامی ندارم.

دنبال حامی نرفتید؟ یا اصلا حامی برای چنین پروژه هایی پیدا نمی گردد؟

دنبال جذب حامی بوده ام. مثلا یک سری مراکز با دید کسب وکار به این پروژه نگاه می نمایند و می گویند بیا یک طرح کسب وکار بنویس که اگر ما از شما حمایت مالی کنیم، این کار چه استفاده مالی و سودی برای ما می تواند داشته باشد. در حالی که خیلی سخت است از چنین کاری عایدی کسب کنیم. مثلا برنامه دارم بعد از دماوند بروم و به قله های بلند دیگر کشورها صعود کنم و از اجرام آسمانی عکس بگیرم ولی مسأله ای در بحث حمایت وجود دارد و آن این است که معمولا به جوان ترها برای چنین فعالیت های عظیمی اعتماد نمی نمایند. مثلا من با بودجه ای که ندارم باید بروم دست کم به چهار پنج قله عظیم جهان صعود کنم تا بعد حامیان شاید کمی بتوانند اعتماد نمایند. توجیه حامیان در شرایط مالی فعلی کشور هم بسیار پیچیده و سخت است.

نکته بسیار مهم عکاسی شما، هزینه بسیار بالای دریافت هر یک از این عکس هاست. مثلا برای دریافت عکسی که محاسبه می کنی در چه روزی، در چه موقعیتی ماه بر فراز قله دماوند با چه زاویه ای دیده گردد، آیا از هزینه های کل پروژه از آمادگی بدنی گرفته تا سفر رفت و برگشت و صعود به جایی که بگردد عکس گرفت، تقریبی داری و می توانی به ما بگویی چقدر آب می خورد؟

مثلا برای تهیه تایم لپس یا همان ویدئوی مرور زمان ماه و دماوند که خیلی در اینستاگرام دیده شد با همنوردم، جلال میرزایی حساب کردیم همه هزینه هایش را (شامل کرایه لوازم کوهنوردی ، عکاسی، خرید غذا، دستمزد باربر، حق الزحمه لیدر کوهستان و...) و دیدیم با محاسبات انجام شده برای سال 99، هر روز حدود هشت تا 9میلیون تومان تمام می گردد. برای تهیه این ویدئو به اسم مثال ما دو روز در برنامه بودیم و این یعنی حدود 16تا 18میلیون تومان هزینه. آن هم فقط برای تهیه آن چشم انداز خیره نماینده از ثبت قرص ماه بر فراز دماوند. البته ما وسایل عکاسی و کوهنوردی را از قبل به تدریج خریده ایم و از سرمایه و اندوخته خودمان استفاده می کنیم و هزینه غذا و ماشین را عمدتا پرداخت کردیم اما وسایل کوهنوردی و عکاسی مان به مرور و در چنین سفرهایی فرسوده می گردد و باید تعویض گردد و این تقریبا یعنی همان هزینه هایی را که حساب کردیم به تدریج روی دستمان خواهد گذاشت. مثلا همین برنامه ثبت سایه دماوند سال گذشته خیلی راحت 5/2میلیون تومان هزینه برایمان داشت که سال جاری اجرایش خیلی بیشتر تمام می گردد. همان لیدری که ما را تا قله همراهی می نماید، دستمزد نسبتا قابل توجهی از این عدد را دریافت می نماید.

عکس ها و ویدئوهای خاص شما از دماوند به شدت در اینستاگرام بازدید داشته و قاعدتا می توان انتظار داشت فروشگاه های عرضه نماینده لوازم کوهنوردی یا نشان های تجاری در حوزه های عکاسی یا لوازم کوهنوردی شما را حمایت نمایند، خیلی تبلیغ خوبی برایشان خواهد بود. آیا هیچ وقت با شما تماس نگرفته اند تا حامی تان شوند؟

متاسفانه هیچ وقت این اتفاق نیفتاده است. می گویند به قدری اوضاع کسب وکار خراب است که همین که خود را حفظ می نمایند و تعطیل نشده اند، اتفاق عظیمی است. در شرایط فعلی متاسفانه خیلی سخت است که بتوانم خارج از کشور چنین عکاسی هایی کنم اما اگر دو سه بار بتوانم این کار را کنم حتما حامیانی خوبی از کشورهای دیگر یا شاید از ایران خودمان جلو بیایند.

در دریافت عکس می بینیم ظرافت خیلی زیادی به خرج می دهی. حتی گاهی به نظر من بیش از حد و در مرز وسواس! مثلا اگر می خواهی قرص ماه را در بالای قله ثبت کنی، دقیقا زمان و مکانی را محاسبه می کنی که ماه گویی با شاقول بالای قله تنظیم شده است. در توضیح این تصاویر در اینستاگرام هم همواره تأکید می کنی می خواهم چیزی را به شما نشان بدهم که شایسته نگاه شما باشد. در حالی که می گردد خیلی راحت با استفاده از فتوشاپ چنین عکس هایی را مونتاژ کرد و شاید تنوع بیشتری هم در مونتاژ بگردد به کار برد. چه بسا همان مقدار هم بازدید داشته باشد و لایک و کامنت بگیرد. با مونتاژ چه مسئله ای دارید که رنج چنین سفرهایی را به جان می خرید و این هزینه های سرسام آور را از پس انداز و دسترنج تان می پردازید؟

اعتقاد دارم در مونتاژ این نوع تصاویر ساختگی، صداقت نیست. در مونتاژ هم به خودم دروغ گفته ام و هم به مخاطبم. چرا چشم انداز ای که اتفاق نیفتاده را بسازم؟ من می خواهم به مردم نماهای واقعی و حیرت انگیز از عظمت آسمان بر فراز دماوند را نشان بدهم که به صورت عادی کمتر کسی امکان تماشاشان را دارد. نمی خواهم با ارائه اثری دروغ به مخاطبم ظلم کنم. ترجیح می دهم سرمنشأ ارائه اثری اصیل و واقعی از عظمت طبیعت باشد. یک نفر باید این عکس ها را می گرفت و دوست داشتم آن عکاس من باشم.

بعضی عکاس ها وقتی عکس های شما مثل عکس ماه در کنار دماوند را می بینند، می گویند امکان ندارد هم بگردد دامنه دماوند را فوکوس شده و با نور خوب ثبت کرد و هم قرص ماه درخشان را آن طور واضح در یک فریم همزمان به تصویر کشید. تفاوت شدت نور این دو باعث می گردد در حالت عادی ماه بیش از حد نوردهی گردد و دامنه تاریک تر ثبت گردد، یا برعکس؛ ولی روشنایی هر دو سوژه در عکس شما طبیعی است. پاسخ شما چیست؟

ببینید، ماه کامل همزمان با غروب خورشید طلوع می نماید. وقتی عکس را می گرفتم خورشید هم همان زمان با ارتفاع کم می تابید و همزمان قرص ماه و دامنه دماوند را روشن نموده بود و شدت نور یکدست بود. محیط هم به مقدار کافی روشن بود تا در آن موقع هم قرص ماه و هم دامنه دماوند در یک محدوده نوری باشند. اگر زاویه تابش آفتاب کمی پایین تر یا بالاتر بود این شرایط پیش می آمد. مثلا اگر کمی بیشتر از غروب خورشید می گذشت و آسمان تاریک تر می شد، در این صورت ماه خیلی پرنورتر می بود و دامنه تیره تر ثبت می شد و این مشکل به وجود می آمد.

پس عکس ها هیچ کدام دابل اکسپوز نیستند؟ به این معنی که در دو شات مجزا گرفته شده باشند، یک بار نوردهی روی ماه تنظیم شده و در شات دوم روی دامنه؟

نه، کاملا تک شات است.

تا الان چند بار صعود داشتید به دماوند؟ چند بار روی قله بوده اید در شب؟

11 بار صعود نموده ام و یک مرتبه شب روی قله بوده ام.

اصلی ترین برنامه کدام صعود بود؟

ثبت سایه دماوند و قرص ماه بر فرازش اصلی ترین برنامه ام بود. چون این رویداد محدود به یک شب خاص می شد.

صعود سرعتی هم به قله دماوند داشته اید؟

از گوسفندسرا (اول جهت کوهپیمایی) تا قله را با کوله سبک در کمتر از پنج ساعت پیموده ام. رفت و برگشتم در این حالت کمتر از 10ساعت بوده است.

برای من که یک بار با مشقت به قله دماوند صعود نموده ام، تصور این که بگردد در ارتفاع 5610 متری روی بام ایران، شب را به صبح رساند، فوق العاده وهم انگیز و ترسناک به نظر می رسد. شما در این صعودها و همین طور بازگشت از قله دماوند در زمان های مختلف شب و روز حتما منظره ها حیرت انگیز دیگری هم دیده اید که شاید اصلا نمی شد عظمت و خاص بودنشان را با دوربین ثبت کنید. برای خوانندگان جام جم از این تجارب بگویید. از آنهایی که هیچ وقت فراموشش نمی کنید.

اولین چیزی که به فکرم می رسد، آن شبی بود که سایه دماوند زیر نور ماه را از بالای قله می دیدم... وهم انگیز بود عظمت آن سایه!

5 مرداد 97 بود؛ همان شبی که قرار بود طولانی ترین ماه گرفتگی قرن رخ بدهد. آن شب من روی قله بودم و قبل از آغاز ماه گرفتگی این سایه بی نظیر را دیدم. از همان بالا نور چراغ قوه های گروه های مختلف را دورتادور دامنه می دیدم که مشغول رصد و عکاسی از ماه گرفتگی بودند. برایشان با چراغ قوه از بالا علامت می دادم، آنها هم جواب می دادند!

چقدر جالب! آن شب ما و دوستانمان روستای ناندل در پای جبهه شمال شرقی مشغول رصد با تلسکوپ و عکاسی از ماه گرفتگی بر فراز دماوند بودیم. تابش چراغ قوه کوهنوردان از بالای قله را به یاد دارم. مدام تصور می کردم از آن بالا منظره ها اطراف چطور دیده می گردد و الان چه کسی آن بالاست! اصلا فکر نمی کردم خود شما آن لحظه روی قله باشی... چقدر عجیب! برایمان بگویید شب بالای قله دماوند هوا چقدر سرد می گردد؟ وزش باد چطور بود؟ آسمان شب و ستاره های بالای سر چطور دیده می شد؟

آن شب با این که وزش باد خیلی کم بود اما هوا خیلی سرد بود. دما اگر سمت شما در دامنه شمالی در ابتدای شب 15 تا 20 درجه بالای صفر بود، برای ما در قله شاید منفی 5درجه بود. البته به خاطر فشار کم هوا در آن ارتفاع به شدت با کوچک ترین وزش بادی سرما احساس می گردد و انرژی می برد. احساس آن دما روی قله با احساس همان دما در شهر فرق دارد.

نکته جالب دیگر برایم تماشا چشم انداز تهران از روی قله دماوند در شب است. خیلی روزها در تهران می گردد دماوند را با چشم غیرمسلح دید. حتی ما از کاشان هم دماوند را با چشم غیرمسلح می بینیم. به همین ترتیب از دماوند هم می گردد تهران را دید. این دید در شب بهتر است و عظمت شهر با آلودگی نوری شدید از روی قله دماوند چشم انداز حیرت انگیزی دارد. اما در ادامه آن شب حال یکی از همنوردهای ما بد شد و ناچار شدیم پایین برگردیم. نتوانستم از تهران در شب از روی قله عکس بگیرم.

آنقدر فشار و شرایط محیطی سخت می گردد که ناخودآگاه دوست دارید فقط برگردید پایین. حقیقتا عکاسی در آن ارتفاع سخت است. فکر شما نمی تواند تمرکز کند. بدن تحت فشار است و مغز نمی تواند کار عادی خودش را بکند. به همین دلیل است که می گویم بدن باید آنقدر آماده باشد که بتوانید این فشار جسمی را تحمل و بلکه عکاسی هم بکنید و راحت باشید. باور نمی کنید اما حتما تنظیمات ساده سرعت و دیافراگم دوربین در آن شرایط سخت محیطی کار آسانی نیست و باید خوب تمرین نموده و ورزیده باشید. انجام ساده ترین کارهای فکری در آن ارتفاع روی قله سخت می گردد و باید برایش از قبل تمرین نموده باشید.

برای آینده چه برنامه ای دارید؟

دوست دارم کماکان از زوایای مختلف دماوند با آسمان شب، خوب عکاسی کنم. اگر حامی مالی بتوانم پیدا کنم می خواهم به زودی برای هیمالیا و قله های 7000متری کوشش کنم و سال بعد از قله های 8000 متری کوشش کنم. البته از کمپ های پایین تر برای عکاسی آغاز خواهم کرد.

کاظم کوکرم - دبیر گروه دانش روزنامه وبلاگ آموزش شبکه

منبع: جام جم آنلاین

به "شبی که دلباخته دماوند شدم" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "شبی که دلباخته دماوند شدم"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید